Friday, November 30, 2012

شعبده بازی اقتصادی! با تصویب مجلس و مجوز بانک مرکزی، شرکت نفت و بانک سپه "گنجشک" رنگ کرده، می فروشند؟


خبر: گزارش فارس از انتشار نخستین اوراق سلف نفتی


خبرگزاری فارس: براساس مجوز بانک مرکزی و مجلس شورای اسلامی شرکت ملی نفت ایران با کمک بانک سپه به زودی اقدام به فروش حواله های 10 بشکه ای نفت در قالب اوراق سلف نفتی می کند.

 ***** 

تفسیر خبر: به کار برد «فرضآنه و فرضآنگی» مراجعه شود. 

Thursday, November 29, 2012

مبارزه سیاسی با روش و سیاق فرزندان هاشمی رفسنجانی را می توان الگو قرار داد! - دلمهء هفت رنگ یعنی ثبت شادی و "خاطره" ای از دورهم بودن؛ بانوان دربند! نوش جانتان




عین مصاحبهء "ندای انقلاب" با محسن هاشمی را که در سایت خبری "مشرق" منتشر شده است را به دلیل اهمیت آن و ظرایفِ سیاست ورزی ایشان و فائزه و مهدی هاشمی در ذیل بخوانیم.

واقعیت این است که دوستان زندان دیده می دانند و وظیفه دارند به دیگر جوانان آرزومند ایرانی یاد بدهند که مبارزه در زندان فقط اعتصاب غذا و یا ایجاد درگیری با نگهبانان نیست.

گذر زمان و ساعتهای زندان بر عکس زندگی در آزادی عمل می کنند. منظور این است که در زندان ثانیه ها و دقیقه ها خیلی دیر می گذرند، گاهی هر ساعت به اندازهء یک قرن! ولی روزها و هفته ها خیلی سریع تمام می شوند و آدمِ زندانی گذر سال و ماه را از دست می دهد.

در خصوص چرایی این وضعیت بهترین توضیح در نوشته ای از دکتر فرانکل و کتاب «جستجوی معنی» آمده است. یکی از علت های این وضعیت به دلیل تکراری و اجباری بودن روزهای تحملِ زندان است و اینکه اتفاقات عادی ولی مهم در زندگیِ دورانِ زندان، حذف شده اند و گذر ماهها و سالها را از قابلیت اندازه گیری خارج می کند.

یکی از راههای مبارزه در زندان حفظ سلامت زندانی است. این حالت با  ایجاد اتفاقات به ظاهر ساده ولی "متفاوت" با لحظه های دیگر بدست می آید. به همین دلیل مبارزات صنفی زندانیان و بویژه زندانیان سیاسی – در زندان – به بزرگ داشت های هر آنچه با شرایط عادی در زندان فرق داشته باشد، تعلق دارد.

برگزاری مسابقات به صورت تورنمنت، بزرگداشت روزهای ملی، جشن های کوچک ولی با اهمیت چون تولد هم بند و یا تولد همسر و یا فرزندان که در خارج از زندان هستند. پخت وپز های دسته جمعی و... هزاران موضوع کوچک و بزرگ؛ ابزار های زندانی و زندانیان هستند؛ که می توانند "گذشت زمان در زندان" را برای حفظ سلامت روح و روانی زندانی و هم بندی هایش "مدیریت" کرده به تحمل زندان "معنی" دیگری – که معمولاً مطلوب زندانبانان هم نیستند – بدهند!

مصاحبهء با محسن هاشمی از این منظر بسیار آموزنده است؛ تقریباً همهء خبرهائی که بخصوص از خانواده های دیگر زندانیان سیاسی نقل شده است را تایید می کند و معلوم می شود که چرا؟ مسئولین زندان اوین «فائزه را در اوین موثر تر از فائزه در بیرون از زندان» تشخیص داده اند!

-          آمدن فائزه به اوین نشاط تازه ای به بقیهء زندانیان سیاسی زن داده است؛
-          فائزه روحیهء خوبی دارد و ورزش های جمعی در زندان راه انداخته؛
-          نامه 9 بانوی زندانی سیاسی در محکومیت شکنجه و قتل "ستار بهشتی"؛
-          نامهء 33 زندانی زن در اعتراض به بدرفتاری زندانبانان؛
-          اعتصاب غذای پیروز 9 زندانی زن و پایان این اعتصاب با اعلام پیروزی در رسیدن به خواسته ها؛
-          اعلام عدم تمایل فائزه برای رفتن به مرخصی – مطالبه نشده – وقتی بانوان دیگر زندانی بی دلیل از استفاده از مرخصی محروم هستند؛
-          و...
اما... مهمترین بخش مصاحبهء محسن هاشمی با ندای انقلاب بخشی است که در جواب خبرنگار ندای انقلاب در مورد مهدی می گوید: « مهدی هم حالش خوب است، به شما هم سلام مخصوص دارد».
مصاحبه را با هم بخوانیم:

محسن هاشمی:
محسن هاشمی می گوید: فائزه و در گفت و گو با من با خوشحالی گفت که امروز مسئول پخت غذا(دلمه هفت رنگ) هستم. مغازه ای برای تهیه اجناس مورد نظر در اینجا قرار دارد که تهیه مواد مورد نیاز را برایم سهل کرده است.
http://www.mashreghnews.ir/files/fa/news/1391/9/9/242923_343.jpgبه گزارش مشرق به نقل از ندای انقلاب،  همچون روال گذشته که اخبار مربوط به خانواده هاشمی رفسنجانی قبل از اینکه در رسانه های داخلی منتشر شود سر از رسانه های ضد انقلاب در می آورد اینبار نیز برخی از این رسانه ها در خبری به نقل از فائزه هاشمی -دختر بزرگ رئیس مجمع تشخیص مصلحت نظام که نزدیک 2 ماه است در زندان به سر می برد- مدعی شدند که دختر  هاشمی از رفتن به مرخصی خودداری کرده که ما برای یافتن صحت و سقم این خبر با برادر بزرگ فائزه گفت وگوی تلفنی انجام دادیم که متن کامل آن به شرح زیر است:

 
آیاخوداری از رفتن به مرخصی از سوی فائزه هاشمی درست است و اگر این خبر صحت دارد، دلیل آن چیست؟

محسن هاشمی: در ملاقاتی که دیروز با خواهرم(فائزه) داشتم، شنیدم که به ایشان مرخصی داده اند اما فائزه قبول نکرده که دلیل این موضوع را از او جویا شدم که گفت پنجشنبه به بنده اطلاع دادند که با درخواست مرخصی شما موافقت شده اما من گفتم که تقاضای مرخصی نکردم و آنها گفتند که شاید ابوی(هاشمی رفسنجانی) تقاضای مرخصی کرده است. فائزه می گفت در قسمتی که من هستم ۲۰نفر دیگر هستند که 3 یا 4 سال در زندان هستند و از مرخصی استفاده نکرده اند بنابراین روم نمی شه که به مرخصی برم. فائزه به مسولان گفته که به هم بندی های او هم مرخصی بدهند تا او هم بتواند مرخصی برود

جای تشکر دارد که به ایشان (فائزه) مرخصی داده اند. اما فائزه از اینکه به هم بندی هایش مرخصی نداده اند ناراحت بود و گفت در صورت امکان به حاج آقا(اکبر هاشمی رفسنجانی) این موضوع را اطلاع دهیم تا شاید رفع شود و بقیه هم بندی های او هم بتوانند به مرخصی بروند.
 شرایط زندگی فائزه هاشمی در زندان چگونه است؟

محسن هاشمی: ایشان در شرایط خوبی بسر می برد و بسیار از این وضع راضی هست و گفت در جمعی که هستم روابط خوبی دارم و فرصت مطالعه برایم فراهم است و اجازه آشپزی هم به ما داده اند و فضای هواخوری بسیار خوبی داریم و به تازگی کتابی جهت ترجمه در دست دارم که خود را به آن مشغول کرده ام. فائزه و در گفت و گو با من با خوشحالی گفت که امروز مسئول پخت غذا(دلمه هفت رنگ) هستم. مغازه ای برای تهیه اجناس مورد نظر در اینجا قرار دارد که تهیه مواد مورد نیاز را برایم سهل کرده است.
 وضعیت مهدی هاشمی چگونه است؟

محسن هاشمی: مهدی هم حالش خوب است، به شما هم سلام مخصوص دارد، همین هفته حاج خانم(عفت مرعشی) به دیدارش رفتند و حالش خوب است، و دو روز پیش با حاج آقا تلفنی صحبت کرد.
نظر شما درباره مصاحبه منتشر شده از زبان مادرتان(عفت مرعشی) چیست؟

محسن هاشمی: این مصاحبه متعلق به 8 ماه گذشته است و دلیل اینکه به تازگی منتشر شده را نمیدانم. این کار از نظر بنده بسیار غیر حرفه ای و عجیب است، مصاحبه ای بعد از ۸ماه منتشر شود! و من خودم مخالف این مصاحبه ها هستم.

Wednesday, November 28, 2012

خوش چهره و بحران اقتصادی:«ما باور عرضه را تقویت کرده ایم، اما از پس آن بر نیامده ایم.»/ - آیا منظور همان "تقیه" و "دروغ" نیست؟


خوش چهره در گفت و گو با مشرق:
محمد خوش چهره معتقد است اقتصاد امروز کشور مانند یک بدن مصدوم است که اتفاقا رگ های آن پاره شده و باید هرچه زودتر جلوی  خونریزی آن گرفته شود. به اعتقاد او باید سریعا برای کاهش ارزش پول ملی در کشور فکری شود
(نقل از گفت و گو)

*** 

آقای خوش چهره!

موضوعات اقتصادی که با مثال های ساده و عامه فهم در گفتگوی شما به آنها اشاره شده است، بسیار قابل توجه هستند.(نمرهء تجزیهء شما بیست است.) ولی نسخهء نهایی شما فاقد "ترکیب" درست است و به تشخیص «مریض خر خورده است!» رسیده اید.

هنوز دارید "تقیه" می فرمایید!
واقعیت این است که: «قایق شما ناخدای لایق ندارد و طوفانِ دروغ طومار آن را برچیده است». چرا واقعیت را به مردم نمی گویید؟

Tuesday, November 27, 2012

فرستادن سید علی خامنه ای به قربانگاهِ فرار از مسئولیت توسط تشکیلات مصباحیه و باندهای قدرت در سپاه! افشا خواهد شد؟



حجت‌الاسلام سعیدی نماینده ولی فقیه در سپاه در گفت‌وگوی اختصاصی با “بوتیا”:
از رأی دادن به احمدی‌نژاد پشیمان نیستیم!
حجت‌الاسلام سعیدی همچنین درباره توصیه مقام معظم رهبری درباره عدم سئوال از رئیس‌جمهوری گفت: وظیفه رهبری جلوگیری از انحراف در میان مسئولان تحت امرشان است و مردم نیز از اختلاف حمایت نمی‌کنند.
وی همچنین درباره مصاحبه چندی پیش خود با یکی از روزنامه‌های اصلاح‌طلب توضیح داد: متاسفانه برداشت خوبی از سخنان من نشد. من سخنم این بود که ما نسبت به رای دادن به آقای احمدی نژاد پشیمان نیستیم، چرا که ما در راستای تدابیر رهبری حرکت کردیم؛ معیارهایی که رهبری فرموده بودند بر ایشان بیشترین تطبیق را داشت.
وی اعلام کرد: در عمل هم در دور اول احمدی‌نژاد این انطباق را ثابت کرد اما در دور دوم توقعاتی داشتیم که انجام نشد. ما گله مندیم و پشیمان نیستیم. امروز آنهایی باید پاسخگو باشند که از احمدی نژاد حمایت نکردند. ما می پرسیم چرا شما حمایت نکردید؟(اینجا)

بعد از محمد تقی مصباح یزدی که انتخاب اشتباه احمدی نژاد را به خامنه ای نسبت داده و پشت آن سنگر گرفته است. سعیدی هم، ضمن تعیین مجدد "وظیفه" برای رهبر، اشتباه انتخاب احمدی نژاد را به سید علی خامنه ای نسبت داده است!

دو کلمه حرف حساب با سعیدی نماینده ولی فقیه در سپاه:

جناب! حداقل عقل معاش ایجاب می کند که مطلع باشید؛ سرداران و فرماندهان و بدنهء زحمتکشِ "کادر" سپاه پاسداران "می دانند"! که «تصمیم برای "انتصاب" احمدی نژاد در سال 84 و 88 توسط باند شما و دوستان "مصباحیه" ای شما به شخص سید علی خامنه ای تحمیل شده است»!

بخاطر داشته باشید که "مخالفینِ" رهبری فردی و اعمال حاکمیت تحت این نام – بدست باندهای مافیایی - «نه با شخص خامنه ای ونه با هیچ شخص دیگری "مشکل" ندارند. مشکل مخالفین با "دروغ و دروغگویی" است. که بنیان زندگی سالم را در ایران هدف گرفته است».

شما و دوستان شما و تشکیلات وابسته به آقای مصباح نمی توانند با انداختن مسئولیت اشتباه انتصاب احمدی نژاد و سرکوب مردم به گردن " شخص خامنه ای" از پاسخگویی به افکار عمومی – بویژه پرسنل زحمت کش سپاه و بدنهء بسیج – شانه خالی نمایید!

مردم می دانند! که روشنگری و افشای سیاست های باندی شما، توسط مصلحینِ مخالف، تعادل روحی و روانی دارو دستهء مصباحیه و باندهای مافیای فساد اقتصادی را برهم زده است و فرستادن سید علی خامنه ای به قربانگاهِ فرار از مسئولیت توسط شما و دوستانتان نیز افشا خواهد شد!

«شما بهتر است به سئوالاتِ برحق بدنهء زحمتکش سپاه و بسیج جواب پیدا کنید و حداقل با اعتراف به عملکردِ باندی، با آخرین بارقه های آبروی این پیر مرد بازی نکنید».

بساط مدیریت فردی در ایران برای این برچیده خواهد شد که  «امکان تکرار فجایع 8 سال اخیر بدست باندهای مافیائی مسدود شود و بساط سلطهء دروغ بر چیده شود»! کسی مشکلی با "شخص" سید علی خامنه ای ندارد! 

Monday, November 26, 2012

نامه های تاریخی دکتر محمد ملکی، همراه با صبوری مردم و روشنگری همهء اندیشمندان ایرانی و مصلحین اجتماعی، مصباح و مصباحیه را گیج کرده است؟




نامه های تاریخی دکتر محمد ملکی، همراه با صبوری مردم و روشنگری همهء اندیشمندان ایرانی و مصلحین اجتماعی در دفاع از صلح و اجتناب از درگیری های – پینگ پنگ – پیشنهادی مصباح یزدی به حدادعادل در سه شنبهء اعلام قتل "ستار بهشتی" که با آزار زندانیان سیاسی شروع شد و با پیروزی اعتصاب غذای بانوان در بند "مهار" شد. نور روشنگری را در آسمان تاریک نگهداشته شدهء ایرانمان روشن کرده است.

حملهء مصباح یزدی به مدیریت خامنه ای در نسبت دادن همهء فلاکت ناشی از سرکار آمدن دولت فلاکت به ایشان بیانگر انعکاس نور و گرمای آتش روشنگری است که برافروخته شده و مصباح و مصباحیه را گیج کرده است.

تاکتیک های مصباح و مصباحیه که به مثابه «یک بستر و دو رویا» در مسیر جایگزینی یکی از دو مجتبی (مصباح و خامنه ای) به  جانشینی رهبری فردی فعلی طراحی شده بود؛ در حلقهء این روشنگری "گرفتار" آمده و رفتارهای آتی این تشکیلات را قابل پیش بینی می کند. به همین دلیل هم هست که حملهء مصباح به سید علی خامنه ای (+) همان رفتاری است که از ایشان انتظار می رفت!

با دو گزاره از زندگی و نحوهء برخورد "عقرب ها" که می توانند روشنگر وضعیت موجود؛ و ابزاری برای پیش بینی تحرکات آتی در این تشکیلات باشند و ارائه لیستی از شاگردان مصباح؛ این یادداشت را به پایان می بریم. ( با تاکید بر این شکرگزاریِ لازم که روشنگریِ خون "ستار بهشتی ها" و دانائیِ اندیشمندانی چون "دکتر محمد ملکی" ما را به مقصدِ رسیدن به ساختنِ فردای زیباتر رهنمون خواهند کرد!)

-          وقتي در درس فيزيك عمومي به بخش امواج مي رسيد عكس يك عقرب بزرگ خودنمايي ميكند بله عقرب موجودي است كه نه چشم دارد كه ببيند و نه گوش دارد كه بشنود بلكه حسگرهاي قوي حرارتي دارد و آن پردازشي كه از جهان اطراف خودش دارد درست مثل يك دوربين مادون قرمز است عقرب تنها مي تواند موجودات را به صورت شكلي كه در اثر حرارت موجود در بدن آنها بوجود مي آيد ببيند و براي همين هم نمي تواند تشخيص بدهد كه اصلا چه موجودي جلوي آن قرار دارد و شايد هم براي همين است كه هر چي را كه حس كند نيش ميزند.شايد براي همين هم هست كه وقتي دور يك عقرب آتش روشن ميكنيد خودش را نيش مي زند چون در حقيقت اين موجود ديگه چيزي را جز گرما نمي تواند حس كند و با اين تفسير شما آن را كور كرديد براي همين هم ترجيح مي دهد خودش را نيش بزند تا شايد از اين وضع وحشتناك خلاص بشود.
-          اما این که چرا عقرب‌ها در میان حلقه آتش می‌میرند، به میزان مقاومت عقرب در برابر گرما بستگی دارد و علت آن بالا رفتن درجه حرارت اطراف است. به عبارت دیگر عقرب‌ها دمای بالا را نمی‌توانند تحمل کنند و بیشتر آنها در دمای 40 درجه به بالا می‌میرند ولی در عوض دمای بسیار پایین و در حد صفر درجه را به خوبی تحمل می‌کنند. علت مرگ عقرب در حرارت بالا به دلیل از دست دادن سریع آب بدن، انعقاد همولنف و انسداد عروق و مجاری است. به این دلایل است که عقرب در میان آتش می‌میرد و برخی افراد تصور می‌کنند که عقرب خودکشی می‌کند زیرا که بر این عقیده هستند که دم خود را بر بالای سر می‌برد و نیش را درون سرش فرو می‌کند. در حقیقت عقرب با حرکات نیش زدن به اطراف می‌خواهد از خود دفاع کند و به عبارتی هر آن چه که در مقابلش است را نیش بزند و در این موقع نیز می‌خواهد آتش را نیش بزند که همگان تصور می‌کنند، خودش را نیش می‌زند.
-         (مصباحیه) علي رازيني، ابراهیم رئيسي، غلامحسين محسني اژه‌يي، علي فلاحيان، روح‌الله حسينيان، حجت الاسلام ميرحجازي، مصطفي پورمحمدي، رهبرپور، عباسعلی عليزاده، کاظم صديقي، علي مبشري، علي قدياني، محمود رجبی، مرتضی آقا تهرانی، محمد غروی، عباسعلی کدخدایی، غلامحسین الهام، قاسم روانبخش، محمدناصر سقای‌بی‌ریا، علیرضا پناهیان، همچون حمید رسایی، مجتبی ذالنور، حسین طائب، مهدی طائب همگی از جمله شاگردان  مصباح یزدی هستند که در دو دهه گذشته و به ویژه در سال های اخیر مناصب مهم حکومتی، از وزارت اطلاعات تا حضور در دفتر آیت الله خامنه ای را داشته و دارند. (اینجا در مورد مصباحیه بخوانید.)

سه شنبه 7 آذر 1391 

Sunday, November 25, 2012

نهاد روحانیت راه خود را از جناح حاکم جدا می کند./ تحلیلی بر «وضعیت روحانیت در حاکمیتِ ایران و راه های پیش رو» - چه خواهد شد؟




آشکار است که دست اندازی روحانیت در کسب قدرت سیاسی در ایران یک عمل ایدولوژیک و مذهبی نبوده است. این موضوع از ریزش ایمان و اعتقاد نزد شهروندان و عدم امکان تامین زندگی شرافت مندانه از حضور در مجامع مذهبی و دخل و خرج زندگی روحانیون از این محل به وضوح روشن است. نشانهء آشکار بعدی در این خصوص رونق "مداحی" تحت لوای حکومت روحانیون در ایران بوده است.

در واقع جایگاه صنفی روحانیت مدت ها است که به وسیلهء  "صنف" مداحان تسخیر شده و روند رو به توسعهء مداحان در قدرت و سیاست در ایران امروز و طرح ضرورت تاسیس دانشکدهء مداحی، خود بیانگر این واقعیت است که مداحی نیز در ایران پشت سر روحانیت با پا گذاشتن  جای پای قبلیِ روحانیت، از عرصهء صنفی مداحی برای مراسم مردم، به سمت مداحی برای قطب های قدرت سیاسی در حال استحاله هستند.( بررسی این موضوع به دلیل کم اهمیت بودن آن موضوع این یادداشت نیست.)

هر چند جایگاه و سرنوشت روحانیت در بعد از سال 1357 دست خوش دگرگونی شگرفی شد و روحانیت با استفاده از حس اعتماد مردم به آنها تمامی ارکان سیاسی، نظامی و اقتصادی را در قبضهء قدرت خود گرفتند. تناقض موجود در ماموریت اجتماعی  آنها و واقعیت های مدیریت در یک جامعهء متکثر و جوان، در تقابل با ظرفیت های تاریخی روحانیت قرار داشته و حکومت ورزی روحانیت بر بنیان تناقض در ماموریت اجتماعی آنها با ماموریت –اکتسابی- ادارهء اقتصاد و سیاست در جامعه قرارداشته و تابلو «ما همهء دردهای شما را درمان می کنیم، انواع اقسام عمل جراحی و زیبائی و پوست» درسر در مطب آقایان بیشتر به تابلوهای رمالان و دعانویسان شبیه شد.

می شود در یک جامعهء تاریخاً ثروتمند مدت زمانی را با تکیه و - حتی ترویج - جهل و نادانی به طبابت و ناف نویسی برای مردم سر کرد لیکن اولین کسی که در این موقعیت متوجه عدم انطباق ماموریت و مامور می شود – در واقع – خود شخص کلاهبردار است. و ریزش نیروهای صادق از قشر روحانیت بطور آگاهانه از همین محل شروع می شود.

اینکه بخشی از روحانیونی که  در سالهای اول بعد از سال 57 در قدرت سیاسی حضور داشتند و به مرور خود را از این عرصه کنار کشیدند نیز به طور عمده در این ردیف طبقه بندی می شوند و می توان به سلامت نفس و صداقت آنها احسنت گفت.

با توجه به موضوعات بالا در واقع می توان شرایط فعلاً موجود برای صنف روحانیت در ایران را به شرح ذیل خلاصه کرد:

1-       بخشی از روحانیت در احترام به پایگاه اجتماعی خود و با توجه به تعریف "کلاسیک" از قشر خود نشان دادند که به صنف خود تعلق خاطر دارند و در سالهای اخیر به سرعت خط مرز روشنی با روحانیت حاکم ترسیم کرده و مسیر خود را از بنگاه های "رمالی و دعانویسی" جدا کرده اند. این بخش از نظر تعداد اکثریت داشته و به اعتبار اصالت وجود پایگاه تاریخی، جزئی از طبقات اجتماعی در ساختار جمعیتی ایران محسوب می شود که در مبارزات حق طلبانه همراه جامعه مدنی هست و می تواند نقش موثرتری را نیز برعهده بگیرد.
2-       جزیی از قشر روحانی که عمده مراکز "رمالی و دعانویسی" را در اختیار دارند ودر خلاف مسیر ماموریت های اجتماعی و تاریخی روحانیت با ابزار "تقیه"، "مصلحت" و "دعانویسی" سعی در بازار گرمی "دکان" جهل و نادانی داشته و عملاً غیر اخلاقی ترین روشهای حکومت در تاریخ دنیا را در یک سیستم حکومتی به اصطلاح روحانی گردآورده و با دست یازیدن به ثروت های ملی – بویژه خدادادی – دچار بیماری اعتیاد به پرخوریِ مواهب کشور شده است.( ذکر این نکته خارج از لطف نیست که اشاره شود درمان بیماری اعتیاد به پرخوری از مشکل ترین درمان ها است و معمولاً بیمار در شرایط عادی تلف خواهد شد.)
3-       جزء سوم از قشر روحانیت در این میان اما در مشکل ترین وضعیت ممکن قرار گرفته اند. این بخش در واقع زادهء فلاکتِ نادانی و سازمان نیافتکی جامعه ایران است. در موقعیت پدر خواندگی و سلطانی و البته فاقد پیشینهء تاریخی برای این موقعیت. بحران بطور خاص به یک بیت و اعوان تزدیک آن محدود می شود. و قرعهءاین فال به نام رهبری فردی خامنه ای افتاده. تناقض دشواری است. براساس وضعیت اجتماعی موجود قدرت در "ولی" ناشی از مقبولیت روحانیت نزد مردم در سال 57 و  مقبولیت "ولی" در سال 68 – به هر دلیل – نزد روحانیت بوده ولیکن امروز هر دو موقعیت اجتماعی عملاً در هم ریخته و علاوه بر این دو موضوع ذکر شده، حاشیه هایی که از متن هم مهم تر است سیستمِ اعمال حاکمیت را تحت فشار قرار داده اند:
-          اول آنکه دنیا به سرعت در مسیری خلاف تمایلات "ولی" و به سمت و سوی رفاه و دمکراسی در حال حرکت است و سیستمِ حاکم قادر به حرکت پابه پای آن نیست.
-          دوم اینکه برای حفظ قدرت مطلقه گرگ های دریده ای در خدمت "ولی" قرار گرفته و به "سوراخ سمبه" های حیات او مسلط شده اند و خود یک پا مدعی "سلطنت" هستند.
-          وسوم اینکه شهوتِ قدرت و سلطنت، تمامی وجود "ولیعهد" دعانویسی که در نقش "شاه" ظاهر شده است را در بر گرفته.
تصویری که در بالا بدست آمد. واقعیت امروز سیاست در ایران است. صف بندی غریبی است که در یک طرف آن میلیون ها ایرانی آرزومند و بخش اصلی از بدنهء روحانیت که یا آگاهانه و یا به دلیل محرومیت از نعمات سلطانی در سمت مطالبات مردم قرار دارند، قرا گرفته اند و در سمت مقابل به تعداد انگشتان دست "روحانی" و حداکثر 1000 نفر گرگ دریدهء آدم خوارِ معتاد به دلارهای نفتی که در نهایت جر "کثیف کردن" دلارهای نفتی - که می باید به عنوان سرمایه های مردم ایران به خدمت گرفته می شدند - هیچ ویژه گی برجسته ای نزد آنان باقی نمانده است.

تحولات آتی در این فرآیند به سرعت اتفاق خواهد افتاد:

الف-       حقوق بگیران ماشین سرکوبِ حاکمان که به سلاح ایمان به اسلام نیز مجهز بوده اند. هم از حقوق ماهیانه محروم خواهند شد و هم خیلی زود متوجه می شوند که حقانیتی در دکان های "رمالی و دعانویسی" به نام اسلام وجود ندارد.
ب-       گرگ های هار شدهء شهوتِ قدرت و ثروت زنجیر پاره کرده اند و خدا را هم بنده نیستند.
ج-       "ولی" و تعداد انگشت شمارِ حول او که از ترس خورده شدن به دست گرگ های دست پرودهء خود تعادل روانی شان را هم از دست داده اند.
چه خواهد شد؟

-          هیچ پلی پشت سر روحانیتی که خود را از گردونهء قدرت خارج کرده و یا توسط حاکمان به بیرون از دایره پرتاب شده اند ویران نشده است. آنها می توانند به حوزه های علمیه و مساجد صنفی خود بر گشته از احترام اجتماعی هم برخوردار باشند.
-          انگشت شمار روحانیونی که هنوز با "ولیِ" سرگشته همراه هستند نیز هنوز چند سوراخ موش در منازل دوستان سابق خود که مورد احترام جامعه مدنی هستند می توانند سراغ بگیرند.
-          ولی نبرد اساسی در تقابل گرگ های دریدهء نکبتِ 30 سال اشتباه تاریخی و "بختک مسلط" و مردم ایران – و به جرات می توان گفت – تمامی دنیای متمدن به مرحلهء تعیین تکلیف نزدیک می شود.(بختک چیست؟ را اینجا بخوانید)
 در فرصتی که می توان به جرات آنرا بیشتر از یکی دو ماه ارزیابی نکرد. باقی ماندهء روحانیون در قدرت می توانند به فراخوان هم صنفی های عاقلتر خود گوش داده فرصت ایجاد نمایند گرگ های دست آموز وحشی شده به قفس های خود بازگردانده شوند. و جامعه در خصوص اصلاح ساختار سیاسی تصمیم تاریخیِ جدیدی اتخاذ نماید.

بعد از این مدت "با درگیری" و یا "بدون درگیری" بساط حضور حاکمیت غیر مردمی به دست مردم ایران و یا قدرت های متمدن دنیا برچیده خواهدشد!

به عنوان یک ایرانی که ذره ای از کینه و نفرت و بداندیشی نسبت به فلاکت 33 سال رنجی که بر گرده کشیده نمی توان در او سراغ گرفت، صاحب این قلم ساده ترین و کم درد ترین راه را برای مردم و تاریخ ایران آرزو دارد. با استفاده از فرصتی که با بازگشتن شهروندان به موقعیت های اجتماعی خودشان شروع می شود و با انتخاباتی آزاد، موقعیت سیاسی لازم برای بازسازی خرابی های 33 سال نکبتی که برما گذشته است را فراهم خواهد کرد.

باشد که چنین شود!
20 آبان 1391

مطالعه یادداشت:

Thursday, November 22, 2012

نقدی بر یادداشت « دلنوشته ای به آقای هاشمی رفسنجانی و ...»- دلنوشته ای برای محسن، علیرضا، عادل و مهتاب





کامنتی بر یادداشت «دلنوشته ای به آقای هاشمی رفسنجانی ...» دریافت کرده ام که این "نقد" را به نویسندهء آن تقدیم می کنم. متن کامنت محسن که حرف به حرف آن را با گوشت و پوست و استخوانم "احساس" و "درک" می کنم را اول تقدیم می کنم:

در عین حالیکه خوشدلی و خوشبینی شما را تحسین میکنم ، باید بگویم که دلم میگیرد وقتی میبنم که در غیاب لعل به ناچارباید دست به دامن خزف شویم. اگر به خودمان اجازه بدهیم که ببخشیم. نباید راه حل عملی این عالیجناب را در دوران ریاستش بر قوه مجریه، برای حذف چهره های مخالف خصوصا در خارج از کشور فراموش کنیم. به نظرم لازم نیست از قاسملو ها، بختیارها، شرفکندی ها و غیره نام برد.
با وجود این آرزو دارم که روزی همه مانند شما بتوانند در اعلام نظر صادق باشند و با خوشدلی اجازه غلبه به کدورت، نفرت و انتقامجویی (بر عقل عملی مان را) ندهند.
برای همین با وجود مخالفت با آنچه که از آقای رفسنجانی انتظار دارید یک رای دارم آنهم مثبت به روحیه شما (می دهم). پیروز باشید

محسن گرامی!
بر این باورم که فراموش کردنِ بدبختی و فلاکتِ ناشی از مبارزه برای حق حیات اجتماعی، جزئی از "حقوق انسانی" نیست! فراموش کردنِ ظلم و زخم های "نادانی" را نیز از همین جنس می دانم.
چرا که آثار زیان بار جهل، ظلم و بی عدالتی وجود جامعه را می خراشد و به مثابه "تب در بیماری" ما را به سمت و سوی راه های صحیح در مبارزه راهنمائی می کند. از اینروست که به عنوان بخشی از سرمایه های تاریخی یک جامعه می بایستی در موزهء "یاد" انسانی مان زنده نگهداشته شوند.

نه!  فراموش نخواهیم کرد. نه تنها کشته شدن نابه حق مبارزین راه آزادی را فراموش نخواهیم کرد. بلکه "علیرضا ها" و "عادل ها" و "مهتاب ها" را که از دوران کودکی با آنها آشنا شدیم، را هم "حق نداریم" فراموش کنیم.

علیرضا، عادل و مهتاب سه فرزند خانواده ای بودند که با ظریب هوشی فوق العاده یالا – حداقل بیشتر از من – این سعادت را داشتم که در دوران کودکی و نوجوانی با آنها آشنا باشم. بقیه قصه را خلاصه می نویسم. پدر معتاد به "حق حیات" آنها به بدترین شکلی که می توان تصور کرد هجمه ای از نادانی برد. لشکر اعتیاد و "نادانیِ" پدر – در فقدان یک سیستم تامین اجتماعیِ حداقلی در جامعه - آینده این سه "جوانِ" میهن ما را سوخت و از مسیر حداقلی که شایسته آن بودند خارج کرد.
شکر می کنم که آنقدر لیاقت داشتند که "پشت به پشت" هم از منجلاب فلاکت به سعادت یک زندگی سربلند، خود را بیرون کشیدند. ولی باور کنید دیو اعتیاد، جهل و نادانی ما را از داشتن لشکری از "بیل گیتس" ها محروم کرده است. (هر کجا که هستند امید دارم موفق باشند!)

زیاده گوئی نمی کنم. رنج مبارزه ای که 200 سال است پرچم آنرا بر دوش های نحیف خود می کشیم. چون پینه های دست آهنگری که فولاد را آبدیده می کند، بر اندامِ تاریخ مبارزاتی این مردم و تاریخ ما نقش بسته است.  این نقش تمامی زیبائی و نشانه هایی از تجربه و دانائی های ماست. هریک از دوستانی را که نامبرده اید و دیگرانی که  می شناسیم و یا حتی نمی شناسیم، در این راه با شکوه قربانی شده اند. چگونه می توانیم آنها را فراموش کنیم؟!

و اما یادداشت «دلنوشته ای به آقای هاشمی...» را:
1-        با اشاره به ابزارهای شناخته شده برای "زیستن در حال" شروع کرده ام و اول نظرم آن بود که این ابزار ها را معرفی کنم!
2-       موقعیت بی بدیل آقای هاشمی را یادآوری کردم. بر عاقل بودن و عملکرا بودن ایشان تاکید کردم و اینکه قضاوت در مورد مردان عمل در تاریخ حق و وظیفهء تاریخ هست – نه من - .
3-       از ایشان خواسته ام به وجدان تاریخی زندگی خودشان مراجعه بکنند و به آن اعتماد داشته باشند. از امیرکبیر تا دوست پنجاه ساله ای که روزی قبای رهبری بر قامت او پوشانیدند – حال آنکه دوست ایشان می دانست لیاقت آنرا ندارد و از قبول این مسئولیت خودداری می کرد - .(سند)
4-       خواسته ام از قاعدهء «وقتی عقل و احساستان در تصمیمی با هم در تناقض قرار می گیرند. به حرف دلتان گوش کنید» پیروی کنند و "تصمیم" درست را در فرآیندی درست اتخاذ نمایند.(ما هم باید بتوانیم این قاعدهء توانمندیِ در تصمیم سازی را تجربه کنیم)

محسن گرامی!
در جواب به سئوال تاریخی «چه باید کرد؟» مهمترین قدم بعدی طرح صحیح "نیاز" است. همان گونه که راه  اصلیِ درمان هر "بیماریی" شناخت خود "بیماری" است.
برای اینکه گام های بعدی در تلاش برای "زندگی بهترِ" 75 میلیون ایرانی با اعتماد به نفس و قدم های استوار برداشته شود. ما نیاز داریم مهمترین سئوال را اول پاسخ بگوئیم (قورباغه گنده را اول قورت بدهیم).
در یادداشت «دلنوشته ای به هاشمی رفسنجانی...» سعی کرده ام سئوال صحیح را معرفی کنم. سئوال این است:
« امروز در چه موقعیتی قرار داریم و برای برون رفت از این بحران – هر یک به تنهائی و همه با هم – چکار باید بکنیم؟»

روایت است که طرح "سئوال صحیح" نیمی از راه حل هم هست! حداقل مشخص می کند که همین امروز چه کارهائی نباید بکنیم. آری ما و جوانان پرشور و آرزومند ایرانی باید بدانند که چه کارهائی علیرغم "اهمیت" و رنجی که بر گردهء ما وارد می کنند از اولویت "قورت دادن" برخوردار نیستند.

ارزش سئوال صحیح برای رسیدن به راه حل را همه می دانیم و من با نوشتن  این "دلنوشته" و "دلنوشتهء قبلی" بر آن بودم و هستم که این سئوال را باید "جست" و باید احساسات و مطالبات بر حق را حول "مهمترین" سئوال سازمان داد!

در پایان بر این اعتقادم که ما خواهیم توانست به سئوال صحیح «چه باید بکنیم» جواب صحیح را پیدا کنیم!
می دانم:
-          قهرمان سازی نباید بکنیم.
-          کسی را بر اساس گناه نکرده تنبیه نباید بکنیم.
-          حق تصمیم سازی و تصمیم گیریمان را به دیگری نباید بدهیم.
-          و... کار امروز را به فردا نباید بسپاریم!

بر این قرار، بگذار!  همه دعوت باشند!

دشمن اصلی ما ایرانیان "توهم" ، "جهل" و "نادانی" است که در لباس "کودتائی کور" بر شهر و دیار ما "خیمه زده" است. خمیر مایهء دوام این "خیمه" بی عملی است. بر این بی عملی که جانِ وجود تاریخی مردم ایران را در اسارت خود دارد. می توان و باید غلبه کرد!

تنها آنهائی لیاقت بر تن کردن ردای ظفر را دارند. که داشته های تاریخی خود را فراموش نکرده باشند، اسیر هیچ اوهامی نبوده و بدانند از تاریخ و همین امروز «چه می خواهند؟!»

الباقی اینکه زندگی ادامه خواهد داشت. "بی ما " یا "با ما"
دوستدار شما هستم و می دانید هیچ کینه و ناپاکی بر قلمم جاری نیست!

7 مهر ماه سال 1391
باز نشر در وبلاگ «ایران آباد - اقتصادی»
2 آذر ماه 1391

Wednesday, November 21, 2012

فصلی برای اعلام انزجار و برائت: «دو مجتبی و هزار گرگ دست آموز "بختکی" هستند که زندگی مردم ورهبران اجتماعی ایران را به گروگان گرفته اند.»- چه کسی نمی داند؟




اول آذر روز به خون غلطیدن "پروانه و داریوش فروهر" و 18 آذر روزی ست که پیکرهای پاک "پوینده و مختاری" پیدا شد.(سال 1377) از همان روز تا همین امروز شبحی چون «بختک» بر فراز زندگی ایرانی در پرواز است. جزء به جزء زندگی ایرانی تحت سیترهء این بختک در حال نابودی است. از این "شبح" هیچ کسی را گریزی نیست و حیات جامعه مدنی در فسادِ سیستمی ناشی از حضور آن در حال جان کندن است. (معرفی «بختک» را اینجا بخوانید.)

فساد اجتماعی، فساد اقتصادی و فساد در سیاست - تمامی راه ها و بیراهه های نجات میهن – در چنبرهء این شبح گرفتار است. این مهم نیست که چرا و چگونه ولی کاملاً آشکار است که همهء دست اندرکاران حیات سیاسی این مملکت از این  "بختک" در حدّ مرگ می ترسند.

تصور درستی نیست که فکر کنیم این فلاکت مخصوص ایرانی جماعت است. حتی ملت صبور و نظم پذیری چون "مردم آلمان" سالها پیش با این  "بختک" روبرو شده و بر او پیروز شده اند. پاشنهء آشیل حیات این بختک  "آگاهی ملی" و شیشهء عمر آن عدم اعلام انزجار و برائت از آن است.

آذرماه 1391، 33 سال از تخم گذاری مجدد این "بختک" در حیات سیاسی ایران می گذرد-1358-. (جالب است که تصور کنیم که 33 سال قبل از آن این بختک از ایران رانده شده بود و وحدت ملی ایرانی از نو زاییده شده بود! – 1325 -) وقت آن است که سینه به سینه، خانه به خانه، محله به محله، اداره به اداره، تیم به تیم و گردان به گردان همه با هم از «دو مجتبی و هزار گرگ دست آموزآنان که زندگی مردم ورهبران اجتماعی ایران را به گروگان گرفته اند.» اعلام انزجار و برائت داشته باشیم. (در مورد دومجتبی اینجا بخوانید.)


سپاهی و نظامی، ورزشکار و هنرمند، مدیران و دانشمندان، دانشگاهیان و دانشجویان، کارمندان و معلمین، کارگران و کشاورزان می توانند به نسبت نزدیکی و یا دوری از مرکزیت این "بختک" در این اعلام برائت نقش تاریخی خود را ایفاء نمایند.

"آذرماه" زمان مناسبی برای این کار است و سپاس باید گفت به قلم و وبلاگ نویسی که با همهء دارائی ناچیز و جان گرانقدرش، چراغ این حرکت میلیونی ما ایرانیان را از نو روشن کرد. « با سپاس از ستار بهشتی »!

22 آبان 1391

پی نوشت:
باید قبول بکنیم که از سال 1377 تا کنون – 14 سال – در انجام این وظیفهء تاریخی کوتاهی شده است. در این اعلام انزجار و برائت و تولد "وحدت" دوبارهء ایرانی در جامعه مدنی درنگ جایز نیست!