نوری زاد عزیز!
ما مردمانی با تاریخ وارونه ایم. سرزمینِ دروغ و مصلحت و متبحر در استفادهء نابجا از فرهنگ و لغاتِ به عاریت گرفته شده از ملل دیگر! از افتضاح و مفتضح بگیر تا لیبرال و سوسیال دمکرات!
نوشته اید ای کاش انقلاب نکرده بودیم و این را برای درس عبرت نسلی در مبارزات امروز ایران نوشته اید که نگران آن هستید که به دنبال انقلاب باشند.
«گفتن این “ای کاش” برای همچو منی بسیار ناگوار است. اما می گویم برای آنانی که درپی انقلابند. معتقدم: دگرگونی های ناگهانی – بی آنکه از رشد و پختگیِ جمعی بهره مند باشند – هدردهنده ی سرمایه های ملی اند. این دگرگونی های ناگهانی، هم جمعیت نخبگان و شایستگان را از پا درمی آورند و به حاشیه می برند، و هم اندوخته های ملی و مالی کشور را ضایع می کنند.» (نقل از «ای کاش انقلاب نمی کردیم».)
سرآغاز سخن خود را هم به گزارهء «گفتن این "ای کاش" برای همچو منی بسیار ناگوار است.» آراسته اید و ...
مقاله ای سرشار از حسرتِ از دست دادن چیزهایی که مثلاً اگر انقلاب نکرده بودید رسیدن به آنها سهل و ممتنع بود و حتماً برای رسیدن به آنها هیچ زحمتی نباید کشیده می شد.
نوری زاد عزیز!
قریباً شما می توانستید با ادبیات «ایران آباد» به هزار و یک دلیل آشنایی داشته باشید. وقتی که در مورد سال 57 می نویسد:
« عزیز تر از جان! ...شما می توانید ما پدران خود را هرگز نبخشید. شما حق دارید از ما پدران سئوال کنید که چرا در لحظه به لحظهء زندگی سعی کردیم چشم شما را به واقعیت های این دنیای مسخرهء ایرانی بسته نگهداریم. وما پدران - انسان های حقیری که شجاعت سر از آخور تمایلات خود فریبی بدرآوردن نداشتیم - حاضر نشده ایم ، مسئولیت های واقعی ، حتی روشنگری فرزندانمان را بر عهده بگیریم. روزی باید از آنچه که نکردیم و نگفتیم از محضر شما عذر خواهی کنیم.»
ویا در یادداشت «دزدی که از دزدهای دیگر دزدی می کند، شاه دزد می گویند!...» می نویسد:
« الف) موضوع چیست؟ موضوع خیلی ساده تر از آن است که بشود باور کرد. 33 سال پیش – مثلاً – انقلابی در ایران اتفاق افتاده و ما همه با هم به شادمانیِ پایانِ سالهایِ حکومتی استبدادی "جشنی" برگذار کردیم. این – مثلاً – انقلاب در همان روزهای اول توسط برخی که احساس زرنگی و مقبولیتی اسلامی در میان مردم داشتند، مصادره شد.
رهبران مصادره کنندهء انقلاب برای تداوم حکومت که از بد روزگار آنها "جمهوری" نامیده شده بود. در فراز هائی چند امکان قبضهء قدرت را در دست خود با تعریف "رهبری فردی" فردی مجتهد مسلمان در قانون اساسی فراهم کردند.(شاید بتوان گفت که این اولین اشتباه مهم آقایان بود.)
بقیهء مسیر را همه با هم آمده ایم. حکومتی فردی و مصادره شده در آخر قرن بیستم، پایان هزارهء دوم میلادی و آغاز هزارهء سوم شکل گرفته است.(با اجازهء خواننده سئوالی از روی شیطنت بکنم؛ اگر علی آقا نه! شخص شما در راس این حکومت فردی بودید فکر می کنید اوضاع بهتر از این می شد؟)»
من قبول دارم که خود انقلابیون پنداران حتی جرات روبرو شدن با واقعیت های اجتماعی 33 سال زندگی در ایران و آنچه بر این مردمان گذشت را نداشتند! ولی در مقالهء حاضرِ شما دو نکتهء انحرافی می بینم که قرار نیست ما با ترویج چنین دیدگاههایی اشتباهات 34 سال گذشته مان را تکرار بکنیم!
نوری زاد عزیز!
«ای کاش»؟! آنهم برای یک دورهء 33 ساله از "حسرت"، «سم خطرناکی است که می تواند، آیندهء چند نسل بعدی در ایرانِ محرومیت کشیده را به تباهی بکشد». هیچ متوجه هستید که دارید "چه بادی" در اندیشه ورزی جوانان ایران "می کارید"؟
نه برادر! «هیچ درِ به باغ بهشتی گشوده وجود ندارد، که ما را به بهشتی که تصویر کرده اید، بدون زحمت و تلاش ملی رهنمون سازد». چگونه جرات می کنید و درِ باغ سبزِ "حسرت" برای نسلی که هیچ چیز جز دروغ و تقیه به او آموخته نشده نشان می دهید. از کجا متوجه شدید که اگر آن چیزی که – مثلاً – انقلاب نامیده شده است اتفاق نمی افتاد،ایران در موقعیت «افغانستان» و یا «پاکستان» ویا قدری بدتر نبود؟
بیایید از منظر دیگری به این موضوع دروغ "انقلاب" 57 نگاه بکنیم. نمی شود با برجسته کردن 34 سال علافی و سرکوب دگراندیشان و نسبت دادنِ همهء این جنایات به یک «انقلاب واقعی» یکبار دیگر نسل انقلابی ایرانی را به انزوا کشانید و حذف کرد؟
نوری زاد عزیز!
من فرض بر این می گیرم که شما دلتان سوخته و بضاعت درک انقلابی تان هم در همین حد است که با صمیم قلب نسل جوانان انقلابی ایران را از هرگونه تصمیم انقلابی بازدارید.(خیرخواهیِ صِرف)
ولی این فرض نمی تواند ما را در مماشات نسبت به بداندیشی تاریخی مجاز بداند و علاقه مند هستم اصلاحیه ای در خصوص یادداشت «اگر ما انقلاب نکرده بودیم» شما را شاهد باشیم.
(خطاب این یادداشت به جوانانِ سبز و نسل انقلابیون واقعی سالهای دههء 50 هم هست! «نسلی از دههء 50 که انقلابش را دزدیدند و خجالتِ اقدام برای انقلاب را دارند با خودشان به گور می برند»!)
«چرا ما باید انقلاب می کردیم؛ (وباید انقلاب بکنیم)»!؟
1- انقلاب یعنی چه؟:
«دگرگونی های ناگهانی»؛ در تعریف انقلاب تفاوت اساسی با آنچه در نوشتهء نقل شده از آقای نوری زاد در این متن آمده و دیدگاه نویسنده وجود ندارد.
2- چرا باید انقلاب کرد؟:
«برای اینکه در زندگی واقعی تغییرات مورد مطالبه، معمولاً با همان ابزار و ادوات قبلی بدست نمی آیند و چه بسا برای اینکه به خواسته ای که تا دیروز حتی امکان مطالبه اش را هم نداشتی برسی باید تغییرات سریع و اساسی را به عنوان تنها راه ممکن بپذیری.
3- چگونه باید انقلاب کرد؟:
نیاز و یا مطالبه ات را باید بشناسی، "هدفی" برای رسیدن به "مقصدی" باید تعیین بکنی و تا رسیدنِ به آن مقصد محقق نشده باید مبارزه ات – علمی، فلسفی، تکنیکی، فنی و... – ادامه داشته باشد.
4- سئوال آخر اینکه آیا فقط باید بعضی وقت ها انقلاب کرد؟:
که البته جواب آن منفی است. جامعه ای زنده است و می تواند از حق حیات خودش دفاع بکند که دائم در حال انقلاب باشد. از انقلابِ در "فکر" گرفته تا انقلاب در رفتار با خانواده، فرزندان، حل بحران های اجتماعی، اقتصادی و یا سیاسی!(در دنیای رقابت های سرسام آور مابینِ مللِ مختلف، هر ملتی انقلابی تر بود "پیش تر" بود و هر ملتی فقط فکر می کرد انقلابی است، "عقب مانده" است. – از مقولهء مللِ عقب نگهداشته شده برای اختصار مطلب، می گذریم- )
هم میهن جوان!
ما برای اینکه ایران را در این حال و روز به شما تحویل ندهیم. باید قدری بیشتر فکر می کردیم؛ از توهمات خود خدا پنداری ابلهانه دوری می کردیم و از انقلابمان، آنچنان که شایستهء آن بود، دفاع می کردیم تا طعمهء گرگ ها و شغال ها نمی شد!
شما هم برای اینکه زندگی آبرومندانه ای که در حد شایستگی های شخصیتی تان باشد؛ داشته باشید! هر روزتان از روز قبل بدتر نشود و بتوانید به گردونهء رقابت های بین المللی و جایگاهی که شایستگی تاریخی آن را دارید، باز گردید. هیچ چاره ای جز انقلاب ندارید!
انقلابی که وجههء اصلی آن مبارزه با "جهل" و "نادانی" است و نه صرفاً «سرنگونی ضحاکِ مار بدوش و فرستادن فریدونِ پاک به باطلاق شبستانِ "جهلِ" فرمانراوی قبلی»!
در این مدارِ انقلابی باشید و بدانید که نسلی از انسان های ایرانی که در مسیرِ فرآیند انقلابِ سبزِ شما مردم ایران، نقش داشتند. هزینه های این میراث "انقلابی بودن" را در شکنجه گاه های جسمی ، روحی و روانی با ذره به ذرهء وجودشان پرداخته اند و "بی دریغ" پیش کشِ آیندهء با شکوهتان ساخته اند.
... نامی نمی برم، که «لشکری از انسانها بودند و هستند! ولی نشانه ای می دهم، کسانی که جایگاه آنها را در قلب های انسانهایی که دوستشان می دارند! هر روز دیده اید و می بینید»!
«سبز و انقلابی باشیم! یک عالمه کار نیمه کاره و برنامهء در پیش رو ما را فرامی خواند»!
بهمن 1391
بهمن 1391
No comments:
Post a Comment